نمیدانم چرا وقتی دلم هوایت میکند ، نفس کشیدن فراموشم میشود ، انگار دلم تاب هوای دیگری را ندارد .
::
::
کاش زندگی در برگ درخت جاری بود ، آنگاه تا بهار بود می خندیدیم و بعد به امید پاییز می نشستیم
::
::
مثل باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد ، حتی باغبون نفهمید که چه آفتی به من زد
::
::
چه دمدمی مزاج شده احساسم ، گاهی آرام، گاهی بارانی، چه بی ثباتم بی تو !
::
::
اتاق تنهاییم پا به ماه اتفاق تازه ایست ، به گمانم یکی نبود قصه های من در راه است .
::
::
باغبان خویش باش، در چهار فصل زندگی انسان، پاییز کمین کرده است.
::
::
کسی که رنگ پریدگی پاییز را درک کرده باشد، به نیرنگ گلهای رنگ رنگ دل نخواهد سپرد
::
::
فصل پاییز که شد
قسمتی از روح من پرواز کرد
شاپرک هم ناز کرد
باز در اندوه بارانی
خودم را شسته ام
حرف های بی محابا گفته ام
فصل پاییز که شد
انتقام از من نگیر ای روزگار
من خودم از زهر هجرش پر نصیب
از فراق یار گشتم بی شکیب
با سکوت و گریه های انتظار
فصل پاییز که شد
او که نقاش ازل بوده و هست
رنگ زردی به درختم بخشید
باد سردی به حیا طم پیچید
بوی باران به اتاقم آمیخت
و اناری خندید